امروز یکشنبه است ۱۶ مرداد و من تازه امروز بعد از ۴ روز دارم یک نفسی میکشم.سه شنبه هفته قبل اریانوش رو بردم شهر بازی و اون روز کلی بهش خوش گذشت ولی فرداش مریض شدی که روز چهارشنبه بردمت دکتر .که به اشتباه گفت سرماخوردگی ....تا دو روز فقط بالا میاوردی و خیلی سخت بود تا جمعه صبح بردیمت یک دکتر دیگه تب ویروسی گرفته بودی که همراه با تب و اسهال و استفراغ بود .پسرم آب میخوردی هم بالا میاوردی یک آمپول وووووو حال منم خراب شد )منم ازت این مریضی رو گرفتم( تازه فهمیدم چی کشیدی پسرم.حال جفتمون خراب بود و شب راهی بیمارستان تخصصی کودکان شدیم که اونجا بستری شدی و ۶ ساعت زیر سرم بودی منم تو اون مدت همش تو دستشویی بودم که دل و رودم اومد تو حلقم از بس اوق زدم.این ویروس لعنتی یک ویروس جدیده که همه رو درگیر کرده دکتر میگفت بلا استثنا هر کودکی بگیره مادرش رو هم مبتلا میکنه.خلاصه بعدش بهت دو غ دادیم که اگه بالا نیاوردی مرخص بشی که خوشبختانه مشکلی پیش نیومد و موقعه برگشتن به خونه من یک آمپول دیگه زدم و اومدیم.هنوز اسهالت خوب نشده دکتر گفت دوره اش ۳ تا ۷ روزه .ولی پسرم کلی وزن کم کردی .تو این ۵ ماه هم که دکتر نبرده بودمت وزن چندانی اضافه نکردی و کلی ناراحتم.دوست نداشتم این پستو بزارم ولی میخوام تو این دفترچه خاطراتت همه لحظات ثبت بشه .اینجوری شاید قدر سلامتیمونو بیشتر بدونیم.بابا هم دیروز حالش بد شد و رفت دکتر .خلاصه این ویروس کل خانواده ما رو درگیر کرد.
↧